این بیماری در بسیاری از جوانان در سنین بلوغ پدید میآید و شدت آن در افراد مختلف متفاوت است و اکثرا پس از سن ۲۵ سالگی بهبود مییابد. جوشهای غرور به صورت دانههای قرمز، جوشهای سر سیاه و تودههای سفتِ زیر پوستی در ناحیه گونه، بینی، پیشانی، پشت گردن، قسمت فوقانی پشت و سینه ظاهر میشوند. این جوشها در پایه یک مو به وجود میآیند و ناشی از آماس، التهاب و انسداد مجرای غده چربی کنار مو هستند. علت چیست؟
پیدایش آکنه ناشی از یک علت خاص نیست بلکه چندین عامل در پیدایش و شدت آن نقش دارند. ارث، میکروبها، نوع غذا، مشکلات عصبی و روحی، تغییرات غددی هورمونی، نوع پوست، بهداشت صورت، مصرف برخی داروها و بعضی از بیماریها از جمله عواملی است که در ایجاد این بیماری نقش دارد.
قانون صف: اگر شما از يك صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد. قانون تلفن: اگر شما شمارهاي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود. قانون تعمير: بعد از اين كه دستتان حسابي گريسي شد، بيني شما شروع به خارش خواهد كرد. قانون كارگاه: اگر چيزي از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترين گوشه ممكن خواهد خزيد. قانون معذوريت: اگر بهانهتان پيش رئيس براي دير آمدن پنچر شدن ماشينتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشينتان، ديرتان خواهد شد.
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد. آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت. ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول با لحنی جدی گفت: - بهشت می سازم. همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
سلام مادرم خوبی امید وارم خونه جدیدت مبارک باشه هر چند بچه خوبی نبودم واست ولی باز دوست داشتم ای کاش به حرفات گوش میدادم.
زندگی را تو به من هدیه دادی تو و با تمام وجود به من شیر دادی و من را مورد محبت خود قرار دادی تا بتوانم راه بروم .و در این دنیای پر تلاطم یادم دادی صحبت کنم و طریقه زندگی کردن را آموختی
منو ببخش و حلالم کن که نتونستم واست یه پسر خوب باشم برات یادمه چه شبایی تا صبح بیدار می موندی تا من را تر و خشک کنی مادرم با تمام وجود دوست دارم چون دیگه کسی عین تو نمی تونه با همون محبت همیشه گی منو صبح از خواب بیدار کنه
امیدوارم از این رمان لذت کافی برده باشید به زودی یک رمان دیگر را برای شما معرفی خواهم کرد. با ما باشید
وقتی مادروپدر شب بخیر گفتند و رفتند به اتاق خواب آمدم و با عصبانیت کیفم را روی مبل پرت کردم
منصور گفت: چیه گیسو؟ چرا انقدر اخم و تخم میکنی من چه خطائی مرتکب شدم؟
· خجالت کشیدی یک دفاع از زنت کنی
· خوت دفاع کردی دیگه عزیز دلم .موقع کندن موهای من فرا رسیده ؟
· بیخود عزیز دلم عزیز دلم نکن ، مادره که منو دوست داره نه تو
· گیسو باز شروع کردی .من که گفتم نریم این مهمانی آخرش اینه
· پس آخر آخرش هم گوش کن .دیگه دوست ندارم اینها پاشون رو تو خانه من بذارند
· گیسو جان اینها سالی دو سه بار میان اینجا اون هم تحمل کن. من نمی تونم بگم نیان
· همین که گفتم ،آدم که مجبور نیست دشمنش رو تحمل کنه
· حالا چرا گریه میکنی؟ آخه آنها ارزشش رو دارند؟
تمام دنیا و آرزوهایم در او خلاصه می شد و از صمیم قلب دوستش داشتم. من کاخ رویاهایم را با خشت وعده های پسری بنا کردم که حاضر بودم قلبم را زیر پایش بگذارم و جانم را برایش بدهم اما سینا خیلی راحت فریبم داد و روسیاه و بدبخت شدم.
المیرا 16 سال سن دارد و برای اعلام شکایت از پسری جوان و خانواده اش همراه مادر خود به کلانتری مراجعه کرده است.
تعداد صفحات : 534
تبليغات | X | |
|